چکیده‌: در اینکه شیخ عطار از بزرگان اهل سنت و جماعت پیامبر (ص) بوده و در راه اعتلای مذهب اهل سنت کوشا بوده است هیچ شکی وجود ندارد. عطار در آثار مختلف خود بر علیه دشمنان صحابه (رضی الله عنهم) سخن رانده است و این امر نشان می‌دهد که او تا چه حد پایبند به قرآن و سنت نبوی بوده است. وی در الهی نامه، مختار نامه، مصیبت نامه و منطق الطیر در دفاع از صحابه (رض) اشعاری پر از شور و هیجان سروده است که در این مختصر به اشعار زیر از منطق الطیر بسنده می‌گردد.

محمد بن ابوبکر بن ابراهیم بن اسحاق مکنی به ابوحامد، معروف به شیخ عطّار، ملقب به شیخ الاولیاء، کشاف المعارف والاسرار وفریدالدّین متولد روستای کدکن نیشابور در حدود سال 540هـ. ق چشم به جهان گشود. از دوران کودکی عطار نیز همچون دوران جوانی و پیری او اطلاعات کمی در دسترس می‌باشد. عطار مقدمات علوم را نزد پدرش فراگرفت. در این باره که استادان عطار بغیر از پدرش چه کسانی بوده‌اند چندان اطلاعی در دسترس نیست. دوران کودکی و نوجوانی عطار دوران شکوفایی علم و تمدن اسلامی بود. بنابراین باید گفت که عطاراز دانشگاه عظیم نظامیه‌ی نیشابور بی بهره نبوده است. عطار در دوره‌ی جوانی دست به سفرهای متعددی زده است. از جمله وی عازم مکّه‌ی معظمه شد. بعداز طواف بیت‌الله الحرام، عطار به نیشابور برگشت و سپس راهی ماوراءالنّهر شد. به گفته‌ی جامی در نفحات الانس عطار از مریدان شیخ مجدالدّین بغدادی از دست پروردگان شیخ نجم الدّین کبرویه بود( نفحات الانس ص 428). ولی این سخن بعید می‌نماید، زیرا از نظر سنّی عطار از مجدالدّین بزرگتر بوده است. عطار متولد 540هـ. ق می‌باشد و مجدالدّین در سال 607یا 613 هـ. ق بدست سلطان محمد به تهمت زنا کشته شد. بنابراین مجدالدّین لااقل باید با عطار هم سن باشد تا قضیه‌ی مرید و مرشدی آن دو صحّت داشته باشد.

عطار بعد ازسیر آفاق و انفس و بدنبال مرگ پدرش حرفه‌ی او که عطاری بود را دنبال کرد و در داروخانه‌اش بود که دست به تصنیف برد و کتابهای الهی نامه و مصیبت نامه را به رشته‌ی تحریر در آورد.

درباره‌ی سالهای پایانی حیات عطار به علّت نابود شدن شهر نیشابور به دست مغول و قتل عام کلّیه‌ی اهالی آن و حتی سایر جانداران آن شهر به دست مغول هیچ اطلاع موثقی در دسترس ما نیست. همین قدر می‌دانیم که درآن قتل عام که به سال 618هـ. ق اتّفاق افتاد. عطار نیز یکی از صدها هزار شهید گمنامی بود که مظلومانه بدست مغول به قتل رسید.

 آثار عطار:

آثار عطار همان است که وی در خسرونامه به آنها اشاره کرده است:

مصیبت نامه کاندوه نهان است

بداروخانه کردم هردو آغاز

بداروخانه پانصدشخص بودند

میان آن همه گفت و شنیدم  

مصیبت نامه زادره روان است

جهان معرفت اسرارنامه است

مقامات طیور ما چنان است

چو خسرونامه را طرزی عجیب است   

الهی نامه کاسرار عیان است

چه گویم زود رستم زین و آن باز

که در هر روز نبضم می‌نمودند

سخن را به از این رویی ندیدم

الهی نامه گنج فراوان است

بهشت دل همه مختارنامه است

که مرغ عشق را معراج جان است

زطرز آن که و مه را نصیب است

عطار نیز حال خیام و مولوی را پیدا کرده است، یعنی بسیاری از رسائل منظومه که در کلیات عطار به او نسبت داده‌اند از او نیست. این امر درباب عطار بدتر است چه به خیام بعضی رباعیات و کتاب نوروزنامه و به مولوی بعضی ادبیات مثنوی را نسبت داده‌اند، حال این که به عطار چندین کتاب نسبت داده‌اند که به مجرد یک دفعهمطالعه واضح می‌گردد که از او نیست.

بنابر نظر محققان کتابهای لسان الغیب، مظهرالعجایب، کنزالاسرارو مفتاح الفتوح از عطار نیست و درباره‌ی کتاب جواهرنامه (جواهر الذّات) اختلاف نظر وجود دارد.

مذهب شیخ عطار

در اینکه شیخ عطار از بزرگان اهل سنت و جماعت پیامبر (ص) بوده و در راه اعتلای مذهب اهل سنت کوشا بوده است هیچ شکی وجود ندارد. عطار در آثار مختلف خود بر علیه دشمنان صحابه (رضی الله عنهم) سخن رانده است و این امر نشان می‌دهد که او تا چه حد پایبند به قرآن و سنت نبوی بوده است. وی در الهی نامه، مختار نامه، مصیبت نامه و منطق الطیر در دفاع از صحابه (رض) اشعاری پر از شور و هیجان سروده است که در این مختصر به اشعار زیر از منطق الطیر بسنده می‌گردد.

ای گرفـتار تعصب مانده

دایما در بغض و در حب مانده

گر تو لاف از عقل و از لب مـیزنی

پس چرا دم در تعصب مـیزنی

در خلافت میل نیست ای بی خبر

میل کی آیـد ز بـوبکر و عمر

میل اگر بـودی در آن دو مقتدا

هر دو کردندی پسر را پیشـوا

هر دو گر بـودند از حقوران

مـنع واجب آمـدی بر دیگران

منع را گر ناپایدار آمدند

ترک واجب را روا دار آمدند

گر نمـی‌آمد کـسی در منع یار

جـمله را تکذیب کن یا اختیار

گر کنی تکذیب اصحاب رسول

قول پیغامبر نکردستی قبول

گفت هر یاریم نجمی روشن است

بهترین قرنـها قرن منست

بهـترین خلق یاران مناند

آفرین بـا دوست داران مناند

بهترین چون نـزد تو باشد بتر

کی توان گفتن ترا صاحب نـظر

کی روا داری که اصحاب رسـول

مرد ناحق را کنند از جان قـبول

با نشاندنش بـه جـای مصطفا

بر صحـابه این بـاطل روا

اختیار جـملهشان گر نیست راست

اختیار جمع قرآن پس خـطاست

بل کـه هرچ اصحاب پیغامبر کنند

حق کنـند و لایق حقور کنند

تا کنی معزول یک تن را زکار 

 می‌کنی تکذیب سی و سه هزار

آنکه کار او جز بـحق یکدم نکرد

 تا بزانوبنـد اشتر، کـم نـکرد[1]

او چـو چنـدینی در آویزد بکار

حق زحق ور کی برد این ظن مدار

(منطق الطیر)

با این حال عدهای متعصب و محرف برای آنکه نشان دهند که عطار مذهب شیعه داشته است دست به جعل کتابهایی زده‌اند و بنام عطار آثاری را به چاپ رسانده‌اند که بطور کلی با آثار شناخته شدهی عطار مغایرت دارد. از جمله کتب جعلی که بنام عطار ساخته و پرداختهاند کتاب «مظهر العجایب» و «لسان الغیب» میباشد. سازنده کتاب مظهر العجایب این کتاب را بنام مبارک علی مرتضی -رضی الله عنه- ساخته است و مدعی است که مظهر العجایب از القاب حضرت علی بوده است. وی در این کتاب سعی کرده است که اثبات کند عطار شیعه آن هم از نوع غالی بوده و به غیبت مهدی معتقد بوده است.

سازنده یا سازندگان کتاب لسان الغیب پا را از این نیز فراتر گذاشتهاند و ادعا کردهاند که پیامبر اسلام -صلَّی الله علیه وسلَّم- در خواب این کتاب را به عطار دیکته کرده است و در واقع کتاب از زبان پیامبر -صلَّی الله علیه وسلَّم- نوشته شده است. و به این ترتیب در این کتاب نیز از عطار یک شیعهی افراطی ساختهاند.

کتابهایی که اکثر محققان صحت انتساب آنها به عطار را تأکید کرده‌اند عبارتنداز:

1- الهی نامه

2- اسرارنامه

3- خسرونامه

4- مختارنامه

5- مصیبت نامه

6- مقامات طیور یا همان منطق الطّیر

7- دیوان قصاید و غزلیات

8- تذکرة الاولیاء

9- جواهرنامه[2]

ارزش تذکرة الاولیاء:

کتاب تذکرة الاولیاء مشهورترین اثر عطار نیشابوری می‌باشد که از شهرت بسزایی برخوردار است. درباره‌ی ارزش این کتاب باید گفت علی رغم قرنها از تألیف آن همچنان یکی از پرخواننده ترین کتابها بشمار می‌رود و به زبانهایی از جمله عربی و ترکی ترجمه شده است. ارزش این کتاب بقدری است که توسط چندین مؤسسه‌ی انتشاراتی بارها تجدید چاپ شده است. نصایح سودمندی که در متن کتاب وجود دارد خواننده را با هر تفکری که داشته باشد به تفکر وامی‌دارد و او را به سوی تهذیب نفسش و خوی حسنه می‌کشاند.

نصایح و پندهای تذکرة الاولیا از آنجا که از قلوبی پاک برخاسته است لاجرم بر دل می‌نشیند.

 نسخه‌‌‌‌های خطّی تذکرة الاولیاء:

 • نسخه‌‌‌‌های خطی فراوانی از تذکرة الاولیاء وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:

 • دستنویس موزه‌ی قونیه در کشور ترکیه.

 • دستنویس کتابخانه‌ی ملّی ایران تهران مورّخ 701هـ. ق.

 • دستنویس کتابخانه‌ی ایاصوفیه استانبول مورّخ 700هـ. ق.

 • دستنویس معروف به نسخه‌ی نافذپاشا مورّخ 700هـ. ق.

 • دستنویس معتبر کتابخانه‌ی پیر اهدایی در سلیم آغای ترکیه مورّخ 692هـ. ق. قدیمیترین نسخه‌ی تذکرة الاولیاء.

 • دستنویس کتابخانه‌ی مجلس شورای ملّی.

 • دستنویس کتابخانه‌ی ملی ایران مورخ 985 هـ. ق.

 • ترجمه‌ی اویغوری کتاب سده‌ی نهم هـ. ق.

 • ترجمه‌ی عربی مربوط به سال 748 یا 775 هـ. ق. این نسخه شش باب:1- محمد بن فضل. 2- ابوالحسن پوشبخی. 3- ابو عبدالله مغربی. 4- حلّاج. 5- ابوالفضل بن حسن. 6- امام محمد باقر را ندارد.

در تمامی نسخه‌‌‌‌های خطی اصلی تذکره حاوی شرح حال 70یا 72 نفر می‌باشد که از حضرت امام جعفر صادق شروع و به منصور حلاج خاتمه می‌یابد.

در نسخه‌‌‌‌های غیر اصلی ملحقاتی وجود دارد که از نظر تعداد صفحات و حجم بسیار ناهماهنگ می‌باشد و با کمی دقت در آن می‌توان فهمید که اضافه کردن ملحقات به تذکرةالاولیاء کار یک نفر نبوده است. هم چنین در بخش ملحقات بی دقتی و نارسایی و خطای دستوری بیش از آن است که بتوان آن را نتیجه‌ی خطای کاتبان بدانیم.

 بررسی محتوای تذکرة الاولیاء:

این کتاب اگر از حیث نظر تاریخی ملاحظه شود معلوم خواهد شدکه در ضبط وقایع و صحت مطالب خالی از مسامحه نیست و اعتماد بدان نمی‌توان کرد. مطالب ضعیف و مشکوک بلکه مکذوب و غیر مطابق واقع و احادیث موضوع و امور بسیار غریب و اغلاط تاریخی درآن بسیار یافت می‌شود. [3]

با توجه به محتویات کتاب و مقایسه‌ی آن با افکار عطار باید گفت که الحاقات بسیاری در متن کتاب نیز از طرف جاعلان صورت گرفته است. مسلّماً وقتی عدّه ای توانسته‌اند کتابهایی را بنام عطارتألیف کنند تحریف یا اضافه کردن ملحقاتی به متن برای آنها کار سختی نبوده است. عطار در جاهای زیادی از کتاب تأکید می‌کند که هیچ چیز خارج از قرآن و سنّت نبوی را قبول ندارد اما در متن کتاب مطالب فراوانی وجود دارد که در تعارض با آموزه‌‌‌‌های قرآن و سنّت می‌باشد. با توجه به مطالب گفته شده اشکالات وارد بر کتاب تذکرة الاولیاء را در موارد زیر می‌توان خلاصه کرد:

1- ادعای علم غیب و آگاهی از قلوب مردم:

 علم غیب از آن خداوند متعال می‌باشد و جز او کسی بر آن آگاهی ندارد ( انعام:59). هم چنین آگاهی از قلوب مردم اختصاص به خداوند متعال دارد، چنانچه خداوند به پیامبرش می‌فرمایدکه: خداوند به نهان و مقاصد آگاه است و از آنچه به قلوب خطور می‌کند آگاه است واوست لطیف خبیر. خیبری از صفات خداوند می‌باشد( ملک:13و 14).

 2- برتری صحابه برتابعین:

برابر نص صریح قرآن مجید این تابعین هستند که در صورت پیروی از راه و رسم صحابه به رستگاری می‌رسند نه اینکه صحابه از تابعین پیروی کنند ( توبه:100). در کتاب مطالبی وجود دارد که عملاً دلالت بر برتری بعضی از تابعان مانند اویس قرنی بر صحابه دارد. ابن خلکان در مورد برتری صحابه بر تابعین آورده است.

از عبدالله بن مبارک پرسیدند: میان معاویه بن ابی سفیان و عمربن عبدالعزیز کدام افضل بود؟ گفت: والله غباری که در بینی از آن معاویه با همراه پیغامبر --صلّی الله و علیه وسلّم-- درآمده افضل است از عمر هزار بار. معاویه پشت سر پیامبر -صلّی الله علیه وسلّم- نماز خوانده است و با پیامبر گفته است: سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَهُ. و هم چنین معاویه پشت سر پیامبر در نماز گفته است: ربّنا لک الحمد، پس چه چیز از این افضل خواهد بود؟[4]وقتی که ما بین عمربن عبدالعزیز که جزو کبار تابعین بود با حضرت معاویه که جزو کهتران صحابه بود، این همه فاصله وجود دارد، پس با کدام دلیل و منطق می‌توان باور کرد که اویس قرنی از شخصیتی همچون عمربن خطّاب رض برتر باشد؟ بنابراین روایتی که می‌گوید پیامبر از فاروق اعظم خواست که در صورت مشاهده‌ی اویس قرنی از او بخواهد که نزد خداوند متعال برایش آمرزش بخواهد کذب محض می‌باشد.

3- خضر:

خضر یا خدر نامی است که صوفیه بر عبد صالحی که خداوند حضرت موسی علیه السّلام را بسوی او فرستاد و داستان آن در سوره‌ی کهف آمده است گذاشته‌اند. جایگاه آن عبد صالح را تا جایی برده‌اند که شخصیتی همچون حضرت موسی علیه السّلام در مقابل وی عددی نمی‌نماید.

صوفیه خضر را زنده می‌پندارند و داستان زنده بودن وی به آنجا بر میگردد که عده ای معتقدند که خضر همراه ذوالقرنین به ظلمات رفته است و توانسته است به چشمه‌ی آب حیات دسترسی پیدا کند و با نوشیدن آن به حیات جاوید برسد. اسم خضر یا خدر در قرآن مجید و نه در احادیث صحیح نیامده است. هم چنین هیچ آیه ای در قرآن مجید یا حدیث صحیحی که دلالت بر زنده بودن شخصی تا قیامت کند وجود ندارد. بلکه حیات جاوید دقیقاً بر خلاف کلام الهی می‌باشد. آنجا که می‌فرماید:« تمام مخلوقات فناپذیرند و نابود می‌شوند و جز خدای زنده و پایدار احدی نخواهد ماند[5]».

علامه مفتی محمدشفیع عثمانی در تفسیر معارف القران ضمن بحث مفصلّی که درباره‌ی خضر کرده است آورده است که وی نیز همانند سایر انسانها از مرگ محفوظ نبوده است و وفات کرده است[6]. بنابراین کلّیه‌ی روایاتی که اسم خضر در آنها آمده است از درجه‌ی اعتبار ساقط می‌باشند.

4- رابعه عَدوَیّه و امام حسن بصری:

روایات زیادی در متن کتاب درباره‌ی رابطه‌ی امام حسن بصری با رابعه عدویّه وجود دارد که همگی بدلایل زیر ساختگی می‌باشند:

1- امام حسن بصری متوفای سال 110هـ. ق و رابعه متوفای سال 1852هـ. ق می‌باشد، این قول طبری، ابن اثیر، ابن کثیر، صاحب تاریخ الفی[7] وابن خلکان می‌باشد[8].

2- محمدبن سعد در طبقات که اولین و معتبرترین کتاب درباره‌ی تابعین می‌باشد هیچ روایتی که دال بر ارتباط بین حسن بصری با رابعه عدویه که هم عصرش بوده است نیز نکرده است[9].

3- رابعه‌ی عدویه در سنین نوجوانی و جوانی برده بوده است و بعداز آزادی مدتی در گمراهی بسر برده سپس توبه کرده است، بنابراین حتی اگر سن وی را بیش از صد سال بدانیم باز هم هیچ دیداری نمی‌توانسته است بین او و امام حسن بصری رخ داده باشد.

5- معراج و مناجات بایزید بسطامی:

عطار مباحث را با کلمه‌ی والسّلام یا الله اَعلَمُ و اَحکَمُ به‌پایان برده است. وی بعد از شرح احوال بایزید بسطامی کلمه‌ی والسّلام را آورده است. ولی بر خلاف کلیه‌ی مباحث دیگر معراج و و مناجات بایزید را بعد از والسّلام آورده است، بنابراین این دو مبحث بعدها به اصل کتاب اضافه شده است. اگر به مباحث کتاب نظری دقیق بیفکنیم در می‌یابیم که شرح حال بایزید طولانی ترین شرح حالها است، حتی اگر مبحث معراج و مناجات را نیز درنظر نگیریم بازهم آنچه می‌ماند از هر شرح حال دیگری بسی مفصّل تر است. در مبحث معراج و مناجات مطالبی وجود دارد که عملاً دور از قرآن و سنّت می‌باشد. حتی در مناجات عباراتی وجود دارد که کفر گویی می‌باشد. عارف بزرگ عبدالرّحمن جامی در نفحات الانس در این باره آورده است:

بر بایزید دروغهای فراوانی بسته‌اند، یکی از آن دروغها این است که گفته:« شدم خیمه زدم برابر عرش!». این سخن در شریعت کفر است و در حقیقت بُعد(دوری). حقیقت درست می‌کنی به فرا دید آوردن خویش؟ حقیقت چیست؟ برَستن از خویش، حقیقت به نابود خود درست کن! برابر گفتن کفر است. توحید به دوگانگی درست می‌کنی؟حُصری گفت: اگر عرش بینم کافر باشم. [10] بایزید بسطامی فردی پیرو واقعی قرآن و سنّت بود از آموزه‌‌‌‌های اوست:

فریفته‌ی آن کس نشو که در هوا می‌پرد، بلکه ببین در رعایت امرو نهی و حفظ شرع چگونه است. هرکس قرائت قرآن و پارسایی و همراهی جماعت و حضور در تشییع جنازه‌‌‌‌ها و عیادت مریضان را ترک کند و از تصوف دم زند اهل بدعت می‌باشد.

با این حال نباید از نظر دور داشت که بایزید در دوران جوانی و کم اطلاعی از شریعت محمدی دچار اشتباهاتی شده است و عقایدی داشته است که مورد طعن علماء اسلام واقع شده است، وی از طرف اهالی بسطام به سبب آنکه ادعای معراجی همچون معراج پیامبر صلی الله علیه وسلّم را کرده بود تبعید شدو به مکه رفت و بعداز دو سال توانست به بسطام بازگردد.

 6- حارث محاسبی:

شخص دیگری که درمورد او باید کمال احتیاط را بکار برد حارث محاسبی می‌باشد که بعضی از اعمال او مطابق شریعت نبوده است. امام عبدالرّحمان جوزی درباره‌ی وی نوشته است:

حارث محاسبی درباب کلام و صفات سخنانی گفت که امام احمد حنبلی از او کناره گرفت و حارث ناچار متواری شد تا درگذشت. ابوبکر خلّابی درکتاب السنه از امام احمد حنبلی نقل کرده است که گفت: بسیار حذر کنید از حارث که اصل فتنه اوست، فلان و فلان با وی نشستند، ایشان را به رأی جهنّم درآورد، و این حارث شیری است در کمین نشسته، تا چه روزی در مردم بجهد و بدرد[11].

 7- منصور حلاج:

مبحث منصور حلاج بخوبی نشان میدهد که کتاب تذکرة الاولیاء تحریف شده است، زیرا امکان ندارد کسی مانند عطار که درپای بندی به قرآن و سنّت نبوی زبانزد عام وخاص می‌باشد از زندیقی مانند حلاج تعریف و تمجید نماید. اگر در جواب گفته شود که قاضی نورالله شوشتری در کتاب مجالس المؤمنین نوشته است که عطار در اواخر عمر تغییر مذهب داد و و به مذهب تشیع گرایید. در جواب می‌گوییم که اگر این امر واقعیت داشته باشد، چرا عطار در لابلای مباحث کتاب از قرآن و سنّت و از صحابه (رض) و سایر بزرگان اهل سنّت سخن به میان آورده است؟ خود عطار نیز در مباحث مربوط به بعضی از مشایخ آنجا که از حلاج سخن رانده است وی را فردی ناباب معرفی کرده است.

متأسفانه این بخش از کتاب تذکره باعث شده است که بسیاری از صوفیه در تشخیص هویّت واقعی منصور حلاج دچار اشتباه شوند حتی او را یکی از مشایخ بزرگ بدانند.

برخلاف صوفیه تاریخ نگاران چهره واقعی حلاج را به تماشا گذاشته‌اند. علامه‌ی بزرگوار ابوریحان بیرونی[12]که فاصله‌ی چندانی با حلاج ندارد درباره‌ی وی نوشته است:

مردی متصوف از اهل فارس بنام حسین بن منصور حلاج ظهور کردو در آغاز کار مردم را به مهدی دعوت نمود و گفت که : او از طالقان ظهور خواهد کرد و در زندانش بیفکندند، ولی حیله ای کرده چون مرغی که از قفس بگریزد از زندان گریخت. این شخص مردی شعبده باز بود و با هرکس که روبرو می‌شد موافق اعتقاد او سخن می‌راند و خود را به لطایف حیل بدو می‌چسبانید، سپس ادعایش این شد که روح القدس در او حلول کرده و خود را خدا دانست و به اصحاب و پیروان خویش نامه‌‌‌‌هایی که معنون( مضمون) بدین عنوان بود بنگاشت: از هوهوی ازلی اول، فروغ درخشان لامع و اصل اصیل و حجت تمام حجتها و رب ارباب و آفریننده سحاب و مشکات و نور و رب طور که در هر صورتی متصور می‌شود به بنده خود فلان کس.

پیروان او نامه‌‌‌‌هایی را که به می‌نوشتند چنین افتتاح( آغاز) می‌کردند:

خداوندا از هر عیبی پاک و منزّه هستی، ای ذات هر ذات ومنتهای آخرین لذات یا عظیم یا کبیر گواهی می‌دهیم که آفریدگار قدیم و منیر هستی و در هر زمان و اوانی به صورتی جلوه کرده ای و در زمان ما به صورت حسین بن منصورجلوه گر شده ای، تو کوچک تو که نیازمند و محتاج تست و بتو پناه آورده و به سوی تو بازگشت و انابت نموده و بخشایشت را امیدوار است ای داننده‌ی غیبها. کتاب نور اصلا، کتاب جم اکبر، کتاب جم اصغر. [13]بر آن منقوش باشد!حلاج تا روزی که مصلوبش کردند از این تردستیها نشان میداد. آورده‌اند همان روز که برای قتل می‌بردندش، به یارانش گفت:شما نترسید!من سی روز دیگر نزد شما باز خواهم گشت[14] !

 ابن جوزی در جایی دیگر نوشته است:

البته گروهی از صوفیه به سبب نادانی و کم اعتنایی به اجماع فقها علیه حلاج، از وی طرفداری کرده‌اند، چنانکه از ابراهیم بن محمد نصر آبادی نقل است که می‌گفت:((بعد از پیامبران و صدیقان اگر موحدی باشد همانا حلاج است)). و بیشتر قصص گویان و نیز صوفیان زمان ما به علت بی اطلاعی از شریعت و حدیث صحیح بر همین عقیده‌اند. و من کتابی در اخبار حلاج تالیف کرده ام و در آن حیلتها و شعبده‌‌‌‌های وی و آنچه علما در حق وی گفته‌اند گرد آورده ام[15].

 امام ابن کثیر نیز در کتاب ارزشمند البدایه و النهایه شرح حال نسبتاً مفصلی از حلاج را آورده است و تأکید نموده است که وی مرتدی بود که با اجیر کردنی کسانی برای خود کراماتی دست و پا کرده بود و می‌خواست تا بدان وسیله عوام را فریب داده و پایه‌‌‌‌های حکومتی عباسی را متزلزل ساخته و آنرا به حکومت فاطمی مصر ملحق سازد، اما رازش بر ملا شد و به دست عدالت سپرده شد[16].

عمرو مکی گفته است با حسین منصور در یکی از کوچه‌‌‌‌های مکه می‌رفتیم و من قرآن می‌خواندم، صدایم را شنید و گفت: من هم مثل این می‌توانم بگویم! عمرو گوید از او جدا شدم. آورده‌اند که همین عمرو حلاج را لعنت می‌کردو می‌گفت: اگر می‌توانستم خودم می‌کشتمش. پرسیدند چرا؟پاسخ داد: آیه ای از قرآن قرائت کردم، او گفت: من هم مثل این را می‌توانم بگویم![17].

امام ابن جوزی در چند جای دیگر از کتاب تلبیس ابلیس از حلاج و حیله گریهای او بحث کرده است که به این موارد اکتفا شد. [18]

روش تحقیق و بررسی حاضر:

کتاب حاضر با استفاده از متن تذکرة الاولیاء سال 692هـ. ق که توسط دکتر محمد استعلامی تصحیح و به چاپ رسیده است، تدوین شده است. با این حال متن حاضر با متن چاپهای دیگری از آن مقابله شده است. از جمله:

1- تذکرة الاولیاء به سعی و اهتمام و تصحیح رنولد آلن نیکلسون که توسط نشرپیامبر در سه جلدچاپ شده است.

2- تذکرة الاولیاء به کوشش محمدعلی مقدم فر که آنهم براساس چاپ رنولد آلن نیکلسون تدوین شده است و توسط انتشارات فکر روز به چاپ رسیده است.

 دیگر کارهای صورت گرفته در این اثر عبارت است از:

1- استخراج آیات و بررسی احادیث بکار رفته در متن کتاب.

2- بررسی و رد روایات غیرمنطبق با قرآن و سنّت با دلایل مستدل. البته برخی از روایات که چندان تعارضی با قرآن و سنّت نداشتند مورد بررسی قرار نگرفته‌اند.

3- ترجمه عبارات عربی موجود در متن کتاب.

4- معنی عبارات و لغات مشکل.

5- مقدمه.

وَآخر دعوانا ان الحمدلله ربّ العالمین

 ارجاعات و پاورقی‌ها:

-------------

[1] - اشاره به این گفته‌ی ابوبکر صدیق است که گفت: از مانعین زکات حتی زانوبند شتری را نیز کم نمی‌کنم.

[2]- برای تحقیق دربارۀ عطار بنگرید به : الف)کتاب شرح احوال نقد وتحلیل آثار عطار تألیف شادروان استاد فروزانفر. ب) مقدّمۀ دکتر محمد استعلامی بر تذکره الاولیا چاپ دوم 1356هـ ش. ج) مقدّمۀ میرزا محمدبن عبدالوهّاب قزوینی برتذکره الاولیا چاپ انتشارات پیامبر 1389 هـ ش

[3]- بنگرید به مقدمۀ قزوینی بر تذکرة الاولیاء چاپ انتشارات پیامبر.

[4]- وفیات الاعیان جلد دوم ص 131و 132.

[5]- انبیاء: 35، آل عمران:185.

[6]- بنگرید به تفسیر معارف القرآن ج هشتم صفحات 423و424 چاپ انتشارات شیخ الاسلام احمد جام.

[7]- در این تواریخ بنگرید به ذیل وقایع سال185هـ. ق.

[8]- ابن خلکان وفات امام حسن بصری را سال110و وفات رابعه را سال 185 ذکر کرده است.

[9]- بنگرید به مبحث امام حسن بصری در طبقات ج 3 از صفحۀ161 تا 183.

[10]- نفحات الانس ص 54و 55 چاپ انتشارات روزنامۀ اطلاعات.

[11]- تلبیس ابلیس ص 139.

[12]- بیرونی متوفای 440هـ. ق می‌باشد و حلاج به سال 309هـ. ق اعدام شده است.

[13]- آثار البافیه ابوریحان بیرونی صفحات 217و 218.

[14]- تلبیس ابلیس ص 270و271.

[15]- همان ص 142و143

[16]- بنگرید به تاریخ ابن کثیرل ذیل وقایع سال 309 هـ. ق مبحث حلاج.

[17]- تلبیس ابلیس ص 141 و نیز بنگرید به مبحث عمرومکی در همین کتاب.

[18] - همجنین رجوع شود به ذیل تاریخ طبری و قایع سال 309 ه- ج ق چاپ انتشارات اساطیر